دلتنگی

"تو به من "توجه" نميكنى،

من يك نفر را ميخواهم،كه تمامِ حواسش جمعِ من باشد"

اين را گفت و رفت...

بى خبر از اينكه

تمامِ خيالم

هر صبح

هر شب

هر روز

بى صدا،

پرسه ميزد حوالىِ خيالَش...

سوادِ نوشتن داشتم،

زبانِ گفتن هم،

ترس داشتم اما...

هر چه بود،

بى صدا

در دلم ميگذشت...

سالها بعد،

كنارِ كسى خواهد بود

كه روزى هزاران بار تصدقش رود،

خيالش اما،

جاىِ ديگر پرسه خواهد زد



[ دوشنبه 1399/01/25 ] [ 14:44 ] [ احمد ترکی زاده ]

مطالب مرتبط